به گزارش فرهنگ امروز به نقل از مهر؛ مقاله پیش رو، نوشتاری از آیت الله علی اکبر رشاد، رئیس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی است که به مناسبت روز جهانی فلسفه در اختیار ما قرار داده شده است. شما را به مطالعه این مقاله دعوت می کنیم؛
جستاره
منتقدان و منكران فلسفه اسلامی از گروهها و گرایشهای گوناگونی تشكیل میشوند؛ نصبسندهگان، اشعری مسلكان، شهودگرایان، اصحاب مكتب تفكیك، تجربیان، علمپرستان، از جمله آنان اند كه هر یك به سیاقی زبان به قدح و جرح فلسفه اسلامی گشودهاند، گروههای یاد شده، گاه معرفت عقلی را انكار كردهاند، گاه اسلامیت فلسفه، و گاه كارایی حكمت اسلامی را.
تهمت كافری و طعنه بیگانه تباری، داغهای سنتی ای بودند كه هر از چندی در مجامع عالمانه و عامیانه از سوی كسی یا گروهی بر پیشانی سپید و ستبر حكمت اسلامی نهاده میشد و اكنون تحت تأثیر گرایشهای تحصلی یا فرامدرن، با عناوین «ناكارآمدی و اندراس» نغمههای تازهتری علیه فلسفه استوار و دیرپای اسلامی ساز شده است.
به رغم آنكه عقلانیت اسلامی هنوز از غنیترین و استوارترین جریانهای فكری جامعه بشری است، اما به نظر نگارنده، حكمت اسلامی امروز نیازمند احیأ و تحول اساسی است و این احیاگری و دگرگون سازی باید دقیقاً ناظر به چالشهای طرح شده از سوی گرایشهای نامبرده و نیازهای زمانه صورت بندد. خوشبختانه چندی است این تحول فرخنده فام آغاز شده است. گفتمان فلسفیی ای كه از دهه بیست قرن حاضر خورشیدی (دهه چهل قرن بیستم میلادی) با علمداری علامه بزرگ سید محمدحسین طباطبایی و قلمداری شهید سترگ استاد مرتضی مطهری و دیگر تلامیذ علامه در ایران آغاز گردید، مطلع این دگرگونی بود، هرچند عهد طفولیت این جنبش حكمی به درازا كشید، اما چالشهای تازه ای كه طی دهه هفتاد شمسی در حوزههای شناختارپژوهی، هستیشناسی و الهیات، در ایران ظهور كرده است، بستر بسیار مساعدی را برای بالیدن و بارور شدن این نهال جوان فراهم ساخته است.
در این نگاره پس از اشاره به ادوار پیدایش و بالش حكمت و عقلانیت اسلامی، به اختصار به تبیین مختصات ساختاری، روشی و محتوایی گفتمان فلسفی معاصر ایران كه به نظر نویسنده، زیبنده عنوان «مكتب نوصدرایی» است، پرداخته شده است. عقلانیت اسلامی پنج دوره را سپری كرده است و اكنون در دوره ششم حیات بارور خویش به سر میبرد:
دوره نخست: حجاز هیچگاه پیشینه حكمی نداشته و جز در عصر ابراهیمی هماره در تیه جاهلیت به سر میبرده، با ظهور شریعت اسلامی چراغ خردورزی در آن دیار فروزان شد، نخستین آیات فرود آمده به لحن اندیشه برانگیز و بیدارگرانه ای از «قرائت و كتابت»، «علم و حكمت»، «آفرینش و انسان شناسی» [۳] سخن گفت، وحی اسلامی حكمت را قرین كتاب (قرآن) و سایر كتب آسمانی قرار داد، [۴] و خرد را عِدل وحی قلمداد كرد، هم از این رو در اسلام عقل به همان طراز ارجمند است كه وحی، عقل و وحی دو منبع دریافت دیناند. [۵]
سهم خرد در دستیابی به اصول (جهانبینی و انسانشناسی) پررنگتر از نص است و در درك احكام و اخلاق نیز سهمی كمتر از وحی ندارد. كلیدفهم نصوص وحیانی نیز عقل است، قرآن در افزون بر سیصد آیه آدمی را به تعقل و اندیشیدن فرمان داده است. [۶] سراسر متون و نصوص مقدس اسلامی آكنده از لطایف حكمی، مضامین فلسفی، و مدعیات عقلانی است. [۷] با عنایت به نكات پیشگفته عهد نزول قرآن و عصر صدور روایات اسلامی دورهی طلوع حكمت و عقلانیت اسلامی است، هرچند - چون دیگر معارف اسلامی - مجموع آموزههای حكمی اسلامی در آن روزگار به صورت متنی مجزا از متون مقدس، تبویب و تدوین نگردید و این علل و دلائل بسیاری دارد، یكی از علل آن درهم تنیدگی اصول احكام عقلانی و وحیانی و دوگانه قلمداد نشدن آنها در متن این دین است.
مختصات این دوره عبارت است از: ۱- فهم امی و فطری و اخذ بلاواسطه عقاید از محضر پیامبر و نصوص اولیه دینی، ۲- بساطت مباحث و عقاید، ۳- فقدان نحلهها و مسالك نظری تعریف شده، ۴- طرح مباحث، عاری از تعبیر و اصطلاح و سازمان علمی.
مورخان مطلع فلسفه و فیلسوفان متضلع، شرق شناسان منصف، با ما در برداشتهای فوق همدل و همراهند.
دورهی دوم: درحالی كه خورشید حكمت و معرفت در مغربزمین در محاق قرون وسطا میافتاد، آفتاب دانش و آگاهی در شرق جدید (اسلامی) طلوع میكرد، چنین بود كه با رونق بازار تعقل و تدبر و توسعه حوزه نفوذ جغرافیایی و قومی اسلام، و تكثر فهمها از متون و عقاید دینی، و نیز دخالت نفسانیتها، بحثهای بسیاری پیرامون مبادی و مبانی گزارهها و آموزههای اسلامی درگرفت و در نتیجه مكاتب و مشارب حكمی و كلامی اسلامی ظهور كردند، در این میان آیات قرآنی و روایات نبوی كه به روش عقلانی به تبیین گزارهها و آموزهها پرداخته بود مورد ژرفكاوی بسیار قرار گرفت و اصول و قواعد فراوانی پی افكنده شد. این مقطع دوره تدوین و ساماندهی تفكر عقلانی در دنیای اسلام بود.
مختصات این دوره عبارت است از: ۱- پیدایش اصطلاحات و راه یافتن تعبیر و تاویل به حوزهی عقلانیت دینی، ۲- گسترش تشكیك و تشقیق در عقاید، ۳- ظهور مكاتب و نحلههای فكری اسلامی، ۴- رواج تدوین منابع و تألیف آثار، ۵- صدور تفكر و عقلانیت اسلامی به نقاط عالم.
با اینكه هر یك از دورههای ششگانه عقلانیت اسلامی دارای مختصات خاص خویش است اما مجموعه دارایی عقلانی دو دوره فوق، جوهر حكمت اسلامی را طی دورههای بعدی تشكیل میدهد.
دوره سوم: قرن دوم اسلامی (هشتم مسیحی) سرآغاز عهد شكوه و شكوفایی تمدن اسلامی است، قرن سوم روزگار فربهی و تناوری حكمت و معرفت در دنیای اسلام است، هاضمه فرهنگ مقتدر اسلامی معارف بشری را از چهار سوی گیتی جذب و هضم میكند، دستآوردهای فكری اقوام و ملل، و مواریث فرهنگهای كهن یونانی، ایرانی، اسكندرانی، مصری، هندی و... به طور گسترده از زبانهای مختلف به زبان عربی كه زبان دینی مسلمانان و لسان علمی عصر است برگردانده میشود.
نهضت ترجمه از نیمه قرن دوم در عهد منصور عباسی (۱۵۸ - ۱۳۶/ ۷۷۵ - ۷۵۴) آغاز و در قرن سوم به اوج رسیده در پایانه قرن چهارم فروكش كرد، هرچند اكثر مترجمان و شارحان برجسته حكمت و طب و طبیعیات در جهان اسلام، به قرن سوم یا چهارم اسلامی تعلق دارند: عبدالمسیح ابن ناعمهالحمصی (متوفی ۲۳۰ ه/۸۳۵ ه)، حُنین بن اسحاق (۲۶۰/۸۶۹)، جُبیش خواهرزاده حنین، عیسی بن یحیی شاگرد حنینثابتبن قره حرانی، یحیی بن البطریق (پاتریكیوس)، قسطا بن لوقا(۳۱۰/۹۰۰)، ابوعثمان دمشقی (۳۱۰/۹۰۰)، ابوبشر متی (۳۲۹/۹۴۰)، یحیی بن عدی المنطقی (۳۴۶/۹۷۴)، ابوعلی بن زرعه (۳۹۸/۱۰۰۸)، و...، اما به موازات گسترش پرشتاب نهضت ترجمه، با تأسیس بیتالحكمه به امر مامون (۲۱۵/۸۳۰) و ریاست یحیی بن ماسویه، و ظهور فیلسوفانی چون ابویوسف یعقوب كندی (م۲۵۸/۸۶۶) كار پژوهش و گوارش عناصر حكمی سایر تمدنها در دستگاه عقلانیت اسلامی نیز پیگرفته میشد و بدین سان بذرتكون دوره چهارم عقلانیت اسلامی نیز كشته میشد.
در این دوره، عقلانیت اسلامی هنوز هویت كلامی داشت و مباحث هستیشناسانه در آن بسیار كمرنگ بود والبته غلبه با جریان اعتزال بود، وجوه متقدمان كلام عقلگرای اسلامی به این دوره تعلق دارد، متألهانی چونان: واصل بن عطا (۱۳۰/۷۴۸) مؤسس معتزله، عمروبن عبید (۱۴۵/۷۶۲) بشربن معتمر(۲۱۰/۸۲۵)، ثمامة بن اشرس (۲۱۳/۸۲۸)، ابوموسی مردار (۲۲۶/۸۴۱)، ابوالهذیل علاف (۲۲۶/۲۳۵ ۸۴۱/ یا ۸۴۹) ابوبكر اصم، ابراهیم نظام (۲۲۰ یا ۲۳۰/۸۳۵ یا ۸۴۵) علی اسواری و معمر بن عباد معاصران نظام، هشام فوطی ابو یعقوب شحام (۲۳۲/۸۴۷)، جعفربن مبشر (۲۳۵/۸۴۹)، اسكافی (۲۴۰/۸۵۵)، عبادبن سلیمان (۲۵۰/۸۴۹)، عمروبن بحرجاحظ (۲۵۵/۸۶۸)، ابوالحسن خیاط (۲۸۹/۹۰۲)، ابوعلی جبائی (۳۰۳/۹۱۵)، ابوهاشم جبائی (۳۱۲/۹۳۳)، ابوقاسم بلخی كعبی (۳۱۹/۹۳۱)، و قاضی عبدالجبار معتزلی (۴۱۵/۱۰۲۵) كه وجود وی استثنأ پس از غلبه كلام اشعری قلمداد میشود، نقش بارز و آرأ دقیق امامان شیعه(ع) كه مؤسس مكتب الهیاتی عقلگرایی هستند كه جانب نصوص دینی را نیز تؤأماً نگاه میدارد و بیشتر آنان به همین دوره تعلق داشتند سزاوار توجه عمیق است، آنان سهم عظیمی در باروری عقلانیت اسلامی دارند.
ظهور مالك بن انس (۱۷۹/۷۹۵) و احمدبن حنبل (۲۴۱/۸۵۵) سپس اشعری (۳۳۰/۹۳۵) كه نوعی مقاومت در قبال جریان عقلانیت خردورز اسلامی تلقی میشود نقطه عطفی در این دوره به شمار است.
مختصات این دوره عبارت است: ۱- تعامل فرهنگ و معارف اسلامی با فرهنگهای دیگر جوامع و اصتیاد و جذب عناصر سازگار حِكَم و معارف بشری، و پیدایش اندیشههای التقاطی، ۲- تشدید منازعات نظری میان فرق اسلامی و رواج مناظرات علمی بین فرقهیی و بین دینی، ۳- پدید آمدن آثار فلسفی مترجَم، و متون كلامی مدون فراوان و توسعه كتابخانهها و مراكز علمی، ۴- به وجود آمدن زمینه ظهور فلسفه اسلامی به مفهوم مصطلح و مستقل از كلام، ۵- پیدایش جریانهای مقابله با عقلگرایی.
دوره چهارم: هر چند - چنانكه اشارت رفت - كِندی نخستین فیلسوف - به معنی مصطلح آن - در دنیای اسلام است، ابن ندیم در الفهرست ۲۴۲ اثر را به او نسبت داده است و این آثار عموماً در زمینههای منطق، فلسفه اولی، حساب، كرویات، موسیقی، نجوم، هندسه، پزشكی، تنجیم، الهیات، علمالنفس، سیاست، اقلیمشناسی، كیمیا... تألیف شده است، [۸] اما دوره چهارم در نیمه دوم قرن چهارم، با ظهور فیلسوفان تمام و حكیمان نامآوری چون محمدبن محمدبن طرخان فارابی كه در غرب معروف به Abunaser است، و ابوعلی حسین بن سینا كه در مغرب به نامAvicenn شناخته است آغاز میگردد.
این دو فیلسوف عقلانیت اسلامی را به اوج قله قوت و انسجام رسانیدند. آنان بسیار هنرمندانه دستآوردهای فلسفی یونانی - اسكندرانی را با تعالیم دینی اسلامی درآمیخته با تكیه بر قدرت فكری و نبوغ فوقالعاده خود دستگاه فلسفی بس استواری را پی افكندند كه طی قرون متمادی افكار و آثار آنها شرق اسلامی و مغرب زمین را سیراب میساخت. ظهور و مقابله عرفانپژوهان فلسفهستیزی چون ابوحامد محمد غزالی (۴۵۰/۱۰۸۵) و فیلسوفان شهودگرایی چونان شیخ اشراق شهابالدین یحیی سهروردی (۵۸۷/۱۱۹۱)، متكلمان فلسفهگریزی مانند فخرالدین رازی (۶۰۶/۱۲۰۹) متفكران بلند مرتبه ای به سان نصیرالدین طوسی (۶۷۱/۱۲۷۳)، و فیلسوفان تاریخ و تاریخنگاران ضد یونانی ای مثل ابن خلدون (۸۰۹/۱۴۰۶) هرگز و هرگز چیزی از عظمت كار آنان نكاست.
باالهام از فیلسوف برجسته معاصر ایران مرتضی مطهری (۱۴۰۰ق/۱۹۷۹) به اختصار به دست آوردهای دوران اسلامی فلسفه كه به طور عمده در دوره چهارم پدید آمده است اشاره میكنیم، وی چهار نقش و سهم را برای فیلسوفان مسلمان درباره حكمت انتقال یافته به جهان اسلام ذكر میكند:
۱- حفظ بخشی از مباحث بدون هرگونه تصرف، ۲- تكمیل فلسفه از رهگذر تحكیم مبانی مدعیات، تكثیر برهان یا ارائهی تقریر جدید، ۳- منقحسازی و بازپژوهی بخشی از مباحث فلسفی، ۴- افزودن مباحث و قواعد جدید.
«از قسم اول... اكثر مسائل منطق، مبحث مقولات دهگانه ارسطو و علل اربعه و تقسیمات علوم ارسطویی و تقسیمات قوای نفس را میتوان نام برد...، اما قسم دوم: این قسمت زیاد است [و برای نمونه]... میتوان مساله امتناع تسلسل، تجرد نفس، اثبات واجب، توحید واجب، امتناع صدور كثیر از واحد، اتحاد عاقل و معقول و جوهریت صور نوعیه را نام برد، ... اما قسم سوم، برای این قسمت رابطه حركت با علت و رابطه خدا و عالم، مساله معروف مثل افلاطونی، و مساله صرفالوجود بودن واجب را میتوان نام برد... از جمله مسائلی كه در این ردیف باید شمرد... بیان اقسام تقدم، اقسام حدوث، انواع ضرورتها و امكانها، اقسام وحدت و كثرت [است] اما قسم چهارم یعنی مسائلی كه برای اولین بار در جهان اسلامی طرح و عنوان شده است. این مسائل، هم زیاد است و هم دارای ارزش و اهمیت بیشتری است. از این مسائل است مسائل عمده وجود، یعنی: اصالت وجود، وحدت وجود، وجود ذهنی، احكام سلبیه وجود، همچنین مساله جعل، مناط احتیاج شیء به علت، قاعده بسیطالحقیقه، حركت جوهریه، تجرد نفس حیوان و تجرد نفس انسان در مرتبه خیال، اعتبارات ماهیت، احكام عدم خصوصاً امتناع اعاده معدوم، معقولات ثانیه، قاعدهی امكان اشرف، علم بسیط تفصیلی باری، امكان استعدادی، بعد بودن زمان، فاعلیت بالتسخیر، جسمانیة الحدوث بودن نفس، معاد جسمانی، وحدت نفس و بدن، نحوه تركیب ماده و صورت كه آیا انضمامی است یا اتحادی، تحلیل حقیقت ارتباط معلول با علت، وحدت در كثرت نفس و قوای نفس.
اما در منطق، این مسائل را باید نام برد: انقسام علم به تصور و تصدیق، كه ظاهراً ابتكار آن از فارابی است، اعتبارات قضایا و تقسیم قضیه به خارجیه و حقیقیه و ذهنیه كه زمینهاش از بوعلی است و به دست متأخرین شكل گرفته است، تكثیر موجهات كه در اثر غور و كنجكاوی در قضیة مطلقه ارسطو و ابهامی كه در آن بوده و ایراداتی كه متوجه آن بوده است پیدا شده، مثلاً قضیه عرفیه عامه كه یكی از شقوق قضیه مبهم ارسطویی است اولین بار به نقل خواجه نصیرالدین طوسی وسیله فخرالدین رازی عنوان شده است هرچند زمینه آن به وسیله ابن سینا به وجود آمده است».[۹]
درخور ذكر است كه:
۱- در اكثر موارد قسم اول، بسیاری از فیلسوفان مسمانان آرأ دیگری اتخاذ كردهاند.
۲- مصادیق اقسام ۲ و ۳ و ۴ نیز بسی بیش از نمونههای یاد شده است، علامه طباطبائی بزرگترین حكیم معاصر اسلامی مدعی است همه مباحث و مسائل انتقال یافته از دویست مورد تجاوز نمیكرده كه فلاسفه اسلامی آن را به هفتصد مبحث و مسأله افزایش دادهاند.
۳- همه دستآوردهای باز گفته، در دوره پنجم نیز استمرار و تكمیل یافته و اصولاً بخشی از آنها در این دوره پدید آمده است.
۴- سهم و نقش فیلسوفان اسلامی محدود به حد مواردی یاد شده نیست، بلكه ابداعات و اضافات محتوایی روششناختی و كاربردی صورت پذیرفته توسط مسلمانان به حدی است كه سبب تبدیل هویت معارف مهاجر گردیده است و این تحولات را باید در فرصتی فراخ تشریح كرد.
۵- در جریان سنت چرخه دوری تبادل حكمت و معرفت بین شرق و غرب، اعصار پس از فارابی، ابن سینا و ابن رشد، به یمن قدرت فكری و همت همین فیلسوفان، دور صدور حكمت از مشرق به مغرب زمین قلمداد میگردد. میزان آثار ترجمه شده حكمای اسلامی به زبانهای لاتین طی این دوره دو چندان افزونتر از مجموعه آثار یونانی و اسكندرانی است كه طی قرن سوم و چهارم اسلامی به عربی برگردانیده شد.
دوره پنجم: مبدع و مبدء این دوره فیلسوف سترگ، عارف بزرگ صدرالدین محمد قوامی شیرازی (زاده ۹۸۰/۱۵۷۲) و درگذشته ۱۰۵۱/۱۶۴۱) بود.
برخی به خطا، كار او را اقتباسی خالی از ابتكار اما زیركانه از حكمت مشأ به ویژه ابن سینا پنداشته[۱۰] بعضی دیگر به جفا مكتب وی را توسعه حكمت اشراق به ویژه سهروردی انگاشتهاند! [۱۱] جمعی نیز تلاش او را تنها نوعی تلفیق ناسازگار سه حوزه معرفتی فلسفه، كلام و عرفان یا چهار مشرب حكمت مشائی، حكمت اشراقی، كلام و عرفان قلمداد كردهاند. [۱۲] رمز خطای هر سه دیدگاه عدم درك صحیح ماهیت و مختصات حكمت صدرالمتألهین بوده است.
صدرالمتألهین خود در مقدمه اسفار اربعه كه بزرگترین اثر مكتوب وی و جامعترین دانشنامه فلسفی مسلمانان به شمار میآید. پس از اشاره به سرگذشت علمی و سلوكی خویش و شكوه صریح و بسیط از ستم زمانه بر حكمت، و جور همروزگارانش بر او - كه سبك ادبی و سیاق معنوی آن شكوانامههای علی(ع) را تداعی میكند - به ریاضات و تضرعات روحانی، و عزلتگزینی و كنجنشینی طولانی خود اشاره كرده، چگونگی تحول حال و تكشف حقایق بر خویش را شرح میدهد. صدرا این تحول را موهبت الهی تلقی كرده به زبانی پر رمز ماهیت و مختصات مكتب خود را تبیین داشته است. وی درخصوص منشأ و ماهیت مسلك خویش چنین میگوید:
«پس عزیزانه به سوی خدای سببساز روی آوردم و از سرفطرت به بارگاه آسان سازنده سختیها تضرع كردم، چون زمانی دراز و مدتی بلند به حال استتار و انزوا، خلوت و عزلت سپری نمودم، به خاطر مجاهدات نفسانی جانم شعلهور گردید و به سبب ریاضتهای طولانی زبانههای آتش از دلم سركشید و انوار ملكوت از آن فیضان كرد و خرگاه جبروت برآن افراشته شد... پس آنگاه بر اسراری آگاهی یافتم كه پیش از آن تاكنون برآن آگاه نبودم و رموزی بر من آشكار شد كه هرگز اینگونه به برهان برمن مكشوف نبود، بلكه اسرار الهی و حقایق ربانی و ودایع لاهوتی و پردهنشینان صمدانی ای را كه به برهان فراگرفته بودم با اضافاتی به شهود و عیان دیدم و یافتم».[۱۳]
آنچه به دست صدرا در حوزه معرفت و حكمت اسلامی روی داد در تاریخ اسلام پدیده ای بیمانند بود، هرچند فضل تقدم از آن كندی، فارابی، ابن سینا و سهروردی است اما هرگز كار هیچیك از آنان ارزش قیاس با تطورات و تأسیساتی كه صدرالمتألهین در این عرصه پدید آورد ندارد. او از لحاظ روش، ساختار و مضمون، به نوآوریهای چشمگیری دست یازید:
در روش استدلال و اثبات مدعیات فلسفی، او سعی كرد نزاع سنتی مشائی و اشراقی را كه با ظهور ارسطو در قرن چهارم قبل از میلاد و معارضه با استادش افلاطون آغاز گردید و طی بیست قرن استمرار داشت پایان بخشد.
او توانست به شیوه ای هنرمندانه، روشمند و ابتكاری حكمت اشراق و حكمت مشأ، كلام و عرفان را در آمیخته دستگاه فلسفی و معرفتی واحدی را پی افكند.
او نظام فلسفی ای را سامان داد و سازمان فكری را بنیاد نهاد كه از ساختاری منطقی، استوار، منسجم و سازگار برخوردار است آنسان كه عناصر اصلی تفكرش مانند اصالةالوجود، حركت جوهری، و... در جای جای مدعیات او چونان جان در كالبد سریان دارد.
ابتكارات مضمونی و ابداعات محتوایی صدرا از لحاظ كیفی ارجمندتر و افزونتر است از همه ابداعات هفت قرنه دوره سوم و چهارم حكمت و عقلانیت اسلامی. ظهور صدرالمتألهین خط بطلان بر انگاره مستشرقینی بود كه میپنداشتند: پس از تازش سنگین و سهمگین غزالی فلسفه اسلامی دیگر نتوانست قامت راست كند و ابن رشد (۵۶۴/۱۱۶۹ - ۵۹۴/۱۱۹۸) كه غربیان او راAverroes میخوانند، واپسین تلاش (اما ناكامِ) متفكران مسلمان در دفاع از فلسفه بود و پس از او فلسفه اسلامی عقیم ماند!،[۱۴]
البته ظهور حكمت صدرایی موازی شد با عصر نوزایی در فرنگ و پیدایی فلسفههای جدید از سویی و افول منزلت علمی مسلمانان از دیگر سو، همچنین بیمهری عمدی غربیان از سویی و بیرمقی اتباع صدرا از دیگر سو، لهذا این فیلسوف سترگ در غرب ناشناخته ماند.
اینجا با درج فهرستی كه استاد مطهری از دستآوردهای محتوایی صدرا به دست داده است - هرچند اختصاصات فلسفی او فراتر از این فهرست است و درخور پژوهشی مشبع -، به عمدهی عناوین نظریهها و رهآوردهای او اشاره میكنیم، استاد مطهری اركان حكمت صدرایی را به ترتیب زیر ذكر میكند:
۱- اصالت وجود.
۲- وحدت وجود.
۳- حل اشكال از وجود ذهنی.
۴- تحقیق در حقیقت وجوب ذاتی ازلی و حقیقت امكان در ممكنات و كشف نوعی امكان به نام «امكان فقری».
۵- تحقیق در مناط احتیاج به علت.
۶- تحقیق در حقیقت علیت و نحوه ارتباط معلول به علت و اینكه اضافه معلول به علت اضافه اشراقی است و بازگشت معلولیت به تجلی و تشأن است.
۷- اثبات حركت جوهریه.
۸- تحقیق در رابطه میان متغیر و ثابت و حادث و قدیم.
۹- اثبات اتحاد عاقل و معقول.
۱۰- اثبات حدوث زمانی عالم.
۱۱- اثبات نوعی وحدت كه آن را «وحدت حقهی حقیقیه» مینامد.
۱۲- اثبات اینكه تركیب جسم از ماده و صورت، تركیب اتحادی است.
۱۳- برهان «صدیقین» برای اثبات واجب.
۱۴- برهان خاص مبتنی بر برهان صدیقین بر توحید واجب.
۱۵- تحقیق علم واجب به اینكه علم واجب به اشیأ علم بسیط اجمالی در عین كشف تفصیلی است.
۱۶- تحقیق در قاعده «بسیط الحقیقهًْ كل الاشیأ».
۱۷- اثبات اینكه نفس جسمانیة الحدوث و روحانیةالبقا است.
۱۸- تحقیق در حقیقت اِبصار و سایر اًدراكات حسی.
۱۹- تجرد قوه خیال.
۲۰- اثبات اینكه «النفس فی وحدتها كل القوی».
۲۱- اثبات اینكه «كلی» به نحو تعالی است نه صِرف تجرید و انتزاع.
۲۲- اثبات معاد جسمانی. [۱۵]
دوره ششم: به رغم آنكه عقلانیت و حكمت اسلامی - كه ایران در آن سهمی گران دارد - هنوز از استوارترین و پربارترین مواریث و جریانهای فكری جامعه انسانی است اما امروز این گوهر گرانبها نیازمند بازپیرایی، بازپژوهی و سامانبخشی جدی است، در ایننوسازی و دگرگونگری نیازهای عصری، دستآوردهای نوین حكمت علمی جهانی، و پرسشهای نوپیدایی كه امروز تفكر اسلامی را به مصاف میخواند و نیز چالشهایی كه فلسفه و الهیات اسلامی در گذشته با آن روبرو بوده باید منظور نظر نظریهپردازان و متفكران اسلامی باشد.
منتقدان و منكران سنتی فلسفه اسلامی گروهها و گرایشهای گوناگونی را تشكیل میدهند، نصبسندهگان، اشعری مسلكان، شهودگرایان، اصحاب مكتب تفكیك، تجربیان، علمپرستان، از جمله آنان اند كه هر یك به سیاقی زبان به قدح و جرح فلسفه اسلامی گشودهاند، گروههای یاد شده، گاه معرفت عقلی را انكار كردهاند، گاه اسلامیت فلسفه را، و گاه كارایی حكمت اسلامی را.
تهمت كافری و طعنه بیگانه تباری، داغهای سنتی ای بودند كه هر از چندی در مجامع و عامیانه از سوی كسی یا گروهی بر پیشانی سپید و ستبر حكمت اسلامی نهاده میشد و اكنون تحت تأثیر گرایشهای تحصلی یا فرامدرن، با عناوین «ناكارآمدی و اندراس منطق و فلسفه ارسطویی - اسلامی» نغمههای تازهتری علیه فلسفه استوار و دیرپای اسلامی ساز شده است.
خوشبختانه چندی است تحولی فرخنده فام در حوزه حكمت و الهیات در ایران آغاز شده است. به نظر ما گفتمان فلسفی ای كه از دههی بیست قرن حاضر خورشیدی (دهه چهل قرن بیستم میلادی) با علمداری علامه بزرگ سیدمحمد حسین طباطبایی و قلمداری شهید اندیشه، استاد مرتضی مطهری و دیگر تلامیذ علامه در ایران آغاز گردید باید مطلع این دگرگونی قلمداد گردد.
گذشته از پیشینه تاریخی فلسفی ایران، این خطه پس از ظهور اسلام نیز هماره پررونقترین چالشگاه اندیشهها و بارورترین بستر رویش و رشد حكمت و معرفت بوده است، پرآوازهترین فیلسوفان و برجستهترین متفكران به این سرزمین تعلق دارند. ایران نبضگاه دانش و اندیشه مشرق است، هم از این رو ایران غالباً مبدء یا معبر یا مئاب جنبشهای فكری بوده است. [۱۶]
تأسیس دانشگاهها و مراكز آموزش عالی برابر الگوهای غربی و تحول نظام آموزشی در ایران، آغاز دور جدید ترجمه منابع فلسفی غربی، پیدایش پرسشهای جدید كلامی فلسفی، مجاورت ایران با اتحاد جماهیر شوروی كه قطب نهضت ماتریالیستی ماركسی بود، ظهور چالشها و صفآراییهای نوین فلسفی میان اندیشههای الحادی و تفكر الهی در دنیای اسلام به طور عام و در ایران به طور خاص، و از همه مهمتر ظهور شخصیت بارز و برجسته ای چون علامه طباطبایی، ضرورتها و زمینههای این دگرگونی و نوسازی را فراهم ساخت.
هرچند عهد طفولیت این جنبش حكمی به درازا كشید، اما چالشهای تازه ای كه طی دهه هفتاد قرن حاضر شمسی در حوزههای شناختارپژوهی، هستیشناسی و الهیات، در ایران ظهور كرده است، بستر بسیار مساعدی را برای بالیدن و بارور شدن این نهال جوان فراهم آورده است. [۱۷]
اگر بازپیرایی و بازسازی یك مكتب فلسفی و فكری متناظر به دانشها و چالشهای عصری، ضمن تحفظ بر مبانی و عناصر جوهری آن جریان نوسازی آن بنامیم، حق داریم جنبش جدید فلسفی ایران را «مكتب نوصدرایی» بنامیم.
استاد مطهری سرآغاز و سرمنزل این جنبش را چنین وصف و وعده میكند:
[علامه] در این فكر هستند كه تألیف یك دوره فلسفه بپردازند كه هم مشتمل بر تحقیقات گرانمایه هزار ساله فلسفه اسلامی باشد و هم آرأ و نظریات فلسفی جدید مورد توجه قرار گیرد و این فاصله زیاد كه بین نظریات فلسفی قدیم و جدید ابتدأ به نظر می رسد و این دو را به صورت دو فن مختلف و غیر مرتبط به هم جلوهگر میسازد مرتفع شود و بالاخره به صورتی درآید كه با احتیاجات فكری عصری بهتر تطبیق شود و مخصوصاً ارزش فلسفه الهی كه جلودار آن دانشمندان اسلامی هستند و فلسفه مادی در تبلیغات خود دوره آن را خاتمه یافته معرفی می كند به خوبی روشن شود.
نشریات روزافزون فلسفی اخیر و توجه جوانان روشن فكر ما به آثار فلسفی دانشمندان اروپا كه هر روز به صورت ترجمه یا مقاله و رساله در عالم مطبوعات ظاهر میشود و این خود نماینده روح كنجكاو و حقیقتجوی این مردم است كه از هزار سال پیش سابقه دارد و از طرف دیگر انتشارات مجهز به تبلیغات سیاسی و حزبی فلسفه مادی جدید (ماتریالیسم دیالكتیك)، بیش از پیش حضرت معظمله را مصمم نمود كه در راه مقصود خود گام بردارند، لهذا از چند سال پیش ابتدأ به تشكیل یك انجمن بحث و انتقاد فلسفی مركب از عدهای از فضلأ مبادرت كردند... این روشی كه حضرت معظمله آغاز كردهاند یك اقدام اساسی است و فلسفه را در ایران وارد مرحله جدیدی میكند. [۱۸]
كما اینكه هانری كربن نیز كه سالها در مباحثات فلسفی با علامه طباطبایی حضور داشته در كتاب تاریخ فلسفه اسلامی جنبش فلسفی نوین ایران را میستاید. [۱۹]
در این مقال كوتاه مجال طرح و بررسی درخور مختصات نشاط فلسفی كنونی میسور نیست. ما تفصیل بحث و تكثیر شواهد را به فرصتی فراخور وانهاده، اینجا به اشاره ای اجمالی و مختصر به نمونههایی از ویژگیها و رهآوردهای آن بسنده میكنیم.
در گفتمان فلسفی معاصر ایران در سه زمینه دگرگونی روی داده است:
الف) صوری و شكلی
در باب تحول صوری، از باب نمونه به تغییر ساختار و چینش مباحث میتوان اشاره كرد، به عكس سنت ساختاری فلسفه اسلامی - كه هستیشناسی مدخل آن بشمار میرفت - برای نخستین با در كتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم بحثهای شناختارشناسی و بررسی مسألهای ادراكات بخش اول اثر قرار گرفته است، [۲۰] علاوه بر علامه طباطبایی، استاد مرتضی مطهری در شرح مبسوط منظومه[۲۱] و استاد مصباح یزدی در كتاب آموزش فلسفه بر این[۲۲] چینش تأكید میورزند. در بخشهای متعدد دیگر نیز جابجایی مباحث صورت پذیرفته و به تعبیر استاد جوادی آملی حكمت صدرا توسط علامه طباطبایی سازمانی ریاضیوار پیدا كرده است. [۲۳]
ب) روشی،
برای نوآوری در روش ها نیز به سه نمونه میتوان اشاره كرد: ۱- پرهیز از خلط برهان و شهود در عین ایمان به یگانگی مسیر و مقصود برهان و عرفان و قرآن، [۲۴] -۲. تبارشناسی و پیشینهپژوهی مباحث و قواعد و تبیین مسائل با توجه به تطورات وارد بر آن در طول تاریخ فلسفه، [۲۵]- ۳. اهتمام به طرح تطبیقی مباحث، بین فلسفه اسلامی و سایر فلسفهها و گاه بین مشارب حكمی اسلامی با هم. [۲۶]
ج) محتوایی
در خصوص تحول و تكامل محتوایی نیز به چند نمونه نوآوری میتوان اشاره نمود: ۱. بازپیرایی فلسفه از طب و طبیعیات قدیم و بهرهگیری از نظریات جدید در علوم به خصوص فیزیك مدرن، به مثابه اصول موضوعی، [۲۷] ۲. ارائه تقریرهایی نو برای برخی قواعد و مسائل فلسفی مانند: تقریر جدید علامه طباطبایی از برهان صدیقین، [۲۸] ۳. توسعه برخی مباحث به نحو طولی از رهگذر طرح نظرات جدید مانند: تبیین منشأ اداركات اعتباری [۲۹] و مانند اهتمام خاص و مستقل به فلسفه معرفت و سایر فلسفههای مضاف مانند فلسفه ذهن، فلسفه دین، فلسفه اخلاق، فلسفه حقوق، [۳۰] ۴. گسترش مباحث به نحو عرضی مانند تكثیر برهان در برخی قواعد و مسائل مانند مسأله ابطال دور و تسلسل، [۳۱] و نیز تفصیل و توسعه مباحث مطرح در فلسفههای جدید مانند: مبحث حركت، زمان، علیت و نیز پرداختن به مسائل كلام جدید البته و صدالبته چنانكه گفتیم: صرفاً از باب ذكر نمونه به موارد بالا اشاره شد و الا ابدعات علامه و تلامذه او در حوزههای شناختارشناسی، هستیشناسی، الهیات، فلسفههای مضاف، به دهها مورد بالغ میشود، اما این مقال و مقاله ذكر بیش از نمونههای پیشگفته را بر نمیتابد، بر فضل دلسوز و صاحب جودت و ذكاوت است كه با استقرار نام، همه موارد را استخراج و تبیین و سپس در توسعه، تكثیر و تعمیق آنها اهتمام نمایند.
[۱]- اين مطلب صورت ويراسته و مستند شدهي سخنراني مولف در جمع استادان و دانشجويان دانشكدهي فلسفهي دانشگاه آتن - يونان، در سال ۱۳۷۵ شمسي است؛ چاپشده در: قبسات: سال سوم و چهارم، ش ۱۱ و ۱۰، زمستان ۷۷ و بهار ۷۸
[۲]- استاد فلسفه و مدرس خارج فقه و اصول حوزه.
[۳]- «بسم ا الرحمن الرحيم اقرء باسم ربك الذي خلق، خلق الانسان من علق، اقرء و ربك الاكرم، الذي علم بالقلم، علم الانسان مالم يعلم» / سورهي علق، آيهي ۶ - ۱.
[۴]- در منظر وحي اسلامي حكمت موهبتي منزل از ناحيهي خداوند تلقي ميشود: آيهي ۲۶۹/سورهي۲، ۳۹/۱۷، ۱۲/۳۱، ۲۰/۳۸. در قرآن كريم، حداقل ۹ بار نزول يا تعليم قرآن يا ساير كتب آسماني قرين با نزول و تعليم حكمت قلمداد شده است، مانند: آيهي ۱۲۹/سورهي۲، ۱۵۱/۲، ۲۳۱/۲، ۴۸/۳، ۸۱/۳، ۱۶۴/۳، ۵۴/۴، ۱۱۳/۴، ۱۱۰/۵، ۳۴/۳۳. ۲/۶۲.
[۵]- احاديث متعددي با عباراتي شگفت عقل را توصيف كردهاند و گاه عقل را حجت و پيامبر دروني، و انبيأ را حجج و پيامبران بروني قلمداد كردهاند. از جملهي آنها خبري است كه حاوي تعليمات بلند امام هفتم موسي بن جعفر(ع) به هشام بن الحكم است / الكليني، محمد، الاصول من الكافي، ج ۱، دارالكتب الاسلاميه، چاپ، ۱۳۶۳، ص ۱۳-۲۰.
[۶]- علامهي طباطبايي در تفسير گرانسگ «الميزان»، ج۵، صص ۲۵۴ تا ۲۷۱، در باب نسبت دين و عقل و نقد يازده نظريه يا شبههي مطرح در اين زمينه، بحث مبسوطي فرموده است، همانجا ميفرمايند: قرآن در افزون بر سيصد آيه آدمي را به تفكر و تعقل امر ميكند. اهل طلب بدانجا مراجعه كنند.
[۷]- در رسالهي «علي و علم الهي» تأليف علامهي طباطبايي(ره) ترجمهي سيدابراهيم سيدعلوي، دفتر انتشارات اسلامي و رسالهي علي بن موسيالرضا و الفلسفة الالهية، تأليف استاد آيتالله جوادي آملي، دارالاسرأ للنشر، شواهد بسياري بر طرح دقائق فلسفي در كلمات معصومان ذكر و شرح شده است.
[۸]- فخري، ماجد: سير فلسفه در جهان اسلام، مترجمان، مركز نشر دانشگاهي، تهران، ۱۳۷۲.
[۹]- مطهري، مرتضي: مجموعه آثار، ج ۱۳، (مقالات فلسفي، ص ۹، اصول فلسفه و روش رئاليسم، مقدمه، صيج.
[۱۰]- اصول فلسفه، مقدمه.
[۱۱]- مانند حكيم جلوه (ره)، رك: مطهري، مجموعهي آثار، ج ۱۳، صدرا، تهران، ص ۲۵۰.
[۱۲]- فخري، ماجد: همان كتاب، صص ۳۲۶ - ۳۲۵.
[۱۳]- اسفار، ج ۱، مقدمه المولف، مكتبةالمصطفوي، تهران، ۱۳۷۶، ص ۸.
[۱۴]- و همين گمانه از جمله موانع شناخت و شهرت فيلسوفان دورههاي چهارم - به جز فارابي، ابنسينا، سهروردي و پنجم است.
[۱۵]- مطهري، مرتضي، مجموعهي آثار، ج ۱۳، ص.
[۱۶]- اين تعابير را نه از سر تعصب ملي، و نه به قصد انكار سهم ارجمند متفكران ديگر نقاط جهان اسلامي مانند مصر و شامات، بلكه به عنوان بازگفت بخشي از واقعيتهاي تاريخي، به قلم راندم.
[۱۷]- به نظر ما امروز در حوزهي دينپژوهي ايران، سه جريان عمده حضور دارد: جريان مقلد سنتي، جريان متجدد مقلد، جريان مجدد مستقل. گرايش نخست متصليانه اسير گذشته است، گرايش دوم مترجمانه دل در گرو معرفت و الهيات مدرن غربي سپرده، جريان سوم در عين بهرهوري و حرمت نهادن به ذخائر خود داشته و مواريث گرانسنگ اسلامي از سويي، و مطالعهي بصيرانه و محققانهي دست آوردهاي فكري معاصر از ديگر سو، در صدد احيأ انديشه اصيل اسلامي و گشودن راهي نو اما مستقل از ميان دو گرايش ديگر در حكمت و الهيات اسلامي است. جريان اول فرسوده است و نخواهد پاييد، جريان دوم غريبه است و نخواهد باليد، جريان سوم جنبش ريشهدار و بالندهيي است، به بار خواهد نشست. و تنها بايد بدان دل بست.
[۱۸]- اصول فلسفه و روش رئاليسم، ج ۱، مقدمه، مطبوعات دارالعلم، قم، بيتا.
[۱۹]- تاريخ فلسفهي اسلامي، ترجمهي جواد طباطبايي، ج ۲، نشر كوير، ص ۱۹۹.
[۲۰]- نخستين مقالات اصول فلسفه عنوانهاي «پيدايش كثرت در علم» و «ادراكات اعتباريه» است.
[۲۱]- شرح مبسوط منظومه، ج ۱، حكمت، تهران، ص ۱۴۲ (پاورقي) و ص ۱۵۵.
[۲۲]- آموزش فلسفه، ج ۱، مقدمه، معاونت فرهنگي سازمان تبليغات اسلامي، ۱۳۶۵، تهران، و تعليقهي بر نهايهًْالحكمه، ص ۴۰.
[۲۳]- مرحوم استاد مطهري(ره)، در مقدمهي اصول فلسفه، كار ملاصدرا و سازمان دستگاه فلسفهي صدرايي را بدين سان وصف ميكنند.
[۲۴]- مرحوم علامهي طباطبايي در نهايهًْالحكمه و بدايهًْالحكمه و اصول فلسفه، هرگز متعرض مباحث عرفاني و نقلي نشدهاند، اين سه اثر مستقل فلسفي ايشان يكسره برهاني است. وي در سرآغاز نهاية تحت عنوان «كلام بمنزله المدخل لهذه الصناعهًْ» نيز بر اين مهم تأكيد ورزيدهاند.
[۲۵]- مرحوم استاد مطهري در مجموعهي چهار جلدي شرح مبسوط منظومه، ضمن تأكيد بر اهميت اين روش در جاي جاي كتاب، و اكثر مباحث اين شيوه را اعمال كردهاند.
[۲۶]- كتابهايي چونان: اصول فلسفه، شرح مبسوط، آموزش فلسفه و تك نگارههايي كه فلاسفهي معاصر ايران در مباحث خاص مانند معرفتشناسي نوشتهاند غالباً به روش مقايسهيي مباحث اهتمام كردهاند.
[۲۷]- از باب نمونه، علامه در نهايه، مرحلهي ششم، آخر فصل چهارم ضمن اشاره به نظريات جديد فيزيكي و «امكان تبدل اجسام به انرژي و اينكه جسم انرژي متراكم است» ميفرمايد: «بايسته است در مباحث فلسفي، انرژي نوع عالي مترتب بر جوهر - پيش از جسم - انگاشته شود و بر اين اساس مباحث [مقولات] را سازمان دهيم». نهايهًْ الحكمهًْ، ص ۸۹.
[۲۸]- علامه طباطبايي، تعليقهي اسفار، ج ۶، ص ۴۱، نهايه، مرحلهي ۱۲، فصل اول.
[۲۹]- اصول فلسفه، مقالهي دوم.
[۳۰]- تك نگارههاي منتشره از سوي فلاسفه معاصر گواه چنين تحول و توسعهيي در فلسفه اسلامي است.
[۳۱]- اسفار، ج ۲، همان، ص ۱۶۶، تعليقه شماره ۲.
نظر شما